
وقتی میکروبها در نقش ستاره ظاهر میشوند
آندره بازن
حسام امیری
تاریخ انتشار: ۱۳۹۹-۰۸-۲۲
آندره بازن علاوه بر مقالات درخشان و دورانسازش بر روی سینمای داستانی و تجربی چندین نوشته هم دربارهی فیلمهای علمی و تحقیقاتی دارد. توجه او به فیلمهای علمی فقط ناشی از علاقه یا سلیقهی شخصی نیست بلکه به درک کلی او نسبت به سینما برمیگردد. بسیاری از فیلمسازان ابتدایی سینما همچون ادوارد مایبریج و اتین-ژول ماره از دوربین خود برای ثبت پدیدههای علمی و آموزش به دیگران استفاده میکردند و به باور بازن آنها از این لحاظ به نقاشان ابتدایی رنسانس شباهت داشتند؛ هنرمندانی که جنبهی علمی و تحقیقاتی آثارشان را نمیتوان از نگاه و درک زیباییشناسیشان تفکیک کرد. بازن در فیلمهای علمی به دنبال همان چیزی میگشت که در آثار اساتید بزرگ سینما به دنبال آن بود؛ نوعی رئالیسم رازآمیز که بر اساس اتوماتیسم، شانس و حذف عاملیت انسانی بنا شده است. او شیفتهی فیلمهای علمی بیولوژیست نامدار فرانسوی یعنی ژان پنلوه بود و طوری شورمندانه دربارهی آثار او مینوشت که انگار درباره فیلمساز محبوبش یعنی ژان رنوار مینویسد. او چند بار آثار پنلوه را به عنوان بهترین فیلمهای سال برگزید و سوژهها و موجودات تحقیقاتی او از جمله میکروبها و حیوانات را بزرگترین بازیگران سال معرفی کرد. خونآشام (1945)، ساختهی پنلوه، جزو محبوبترین فیلمهای زندگی بازن بود؛ فیلمی همزمان علمی و تجربی دربارهی حملهی یک خفاش به یک خوکچهی هندی که با تاثیر از نوسفراتوی مورنائو و با شگردهای منحصربفرد سینمایی ساخته شده بود و در سطحی بنیادیتر ترس و وحشت مردم اروپا از سیطرهی نازیسم را نشان میداد. برای بازن همین چندوجهی بودن فیلمهای علمی جذاب و تاثیرگذار بود. یک فکت یا حرکت علمی میتوانست همزمان مسائل اساسیتری را افشا کند؛ یک فیلم علمی که هم میتوانست به مخاطبان آموزش دهد، هم تاریخ سینما را به یاد آورد، هم به بازیگران بازیگری را بیاموزد و هم نشانی از مناسبات اجتماعی و سیاسی داشته باشد. حرکت دوربین درون معده و روده او را افسون میکرد چرا که بیش از هر فیلم ماجراجوییای وحشت سفر به جهنم را به نمایش میکشید. رقص میکروبها و نبرد گلبولهای سفید با باکتریها بر روی او تاثیر میگذاشت چرا که میتوانست به اندازهی تنش میان شخصیتهای بهترین فیلمهای داستانی پرتنش، بنیادی و واقعی باشد. او فیلم علمی را دوست داشت چون فیلم علمی همزمان دربارهی چیزی دیگر است، همچون چارلی چاپلین که در دیکتاتور بزرگ میتوانست همزمان چیزی دیگر باشد. (مترجم)
برای سه روز سالن کوچک نمایش موزهی انسان پاریس محل برگزاری یک جشنوارهی فیلم منحصربفرد بود. اسامی فیلمهای به نمایش در آمده از این قرار بود: الکتروشوک درمانی، تقسیم سلولهای اسپرم ملخها، مسیری به سوی بینهایت کوچک یا منحنی سینوسی جریان متناوب. انجمن بینالمللی فیلمهای علمی تحت ریاست مجدانه و همزمان معنوی ژان پَنلوه کنگره سالانهی خود را برگزار میکرد.
برخلاف آنچیزی که ممکن است باور داشته باشیم دانشمندان و اهل فن کمتر از همه به تماشای این نمایش میآمدند، نمایشی که خشکتر و بیروحتر از آنچیزی بود که بتوان برای امور زمینی تصور کرد.
بعضی از آزمایشهای نشان داده در فیلمها، حتی آنهایی که بر روی پاهای قورباغهها یا رفتارهای یک موش آزمایشگاهی اعمال میشوند، بسیار هیجانانگیزتر از اکثر فیلمنامههای فیلمهای «بزرگ» هستند. همچنین منتقدانی که یکی دو چیز دربارهی این مسائل میدانند افسوس که برای استراحت کردن به تماشای نمایشهای ژان پنلوه میآیند. همگی آنها تصدیق خواهند کرد که عشق میان میکروبها بسیار گیراتر از عشق میرنا لوی و ویلیام پاول است.[1]
باید رقص شبحمانند «روتیفرها»[2] در یک قطره آب و نبرد نابکارانه و بیامان گلبولهای سفید علیه باکتریها را دیده باشید تا ایدهای از امکانات تصویری و همچنین دراماتیک سینما را به دست بیاورید.
امسال یک فیلم رنگی آمریکایی، که در بروکسل جایزه برده بود، دربارهی برونسکوپی[3] تومورهای ریه به نمایش در آمد، در این فیلم دوربین به لطف نوعی پریسکوپ کوچک که به داخل نای سُرانده شده بود توانست، به راحتی یک «تراولینگ» در تونل مترو، تمام سرازیری درخت نایژهای بیمار را ثبت کند.
البته بعضی مواقع باید دل شیر داشت. علیرغم توصیههای پیشگیرانه ژان پنلوه به افراد حساس شاهد از هوش رفتن برخی در حین تماشای بعضی فیلمها بودیم.
این همان اتفاقی است که عصر شنبه رخ داد ، زمانی که یک فیلم آمریکایی در مورد جراحی زیبایی مجروحان جنگی نشان داده شد که به کادر خدماتی زحمت زیادی داد و موجب شد بطری کنیاکی را که از قبل برای این شرایط تدارک دیده شده را سر بکشند.....
ترجمهای از:
https://www.sabzian.be/text/quand-les-microbes-jouent-les-vedettes